هیرادهیراد، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

هیراد دنیای مامان و بابا

اولین پست به مناسبت افتتاح وبلاگت...

عاشقانه هایی که نوشته میشود ،خاطره هایی است که در انتظار دیدن تو به وجود می آیند ،خاطره هایی از تو،از هدیه ای که خداوند به ما عطا کرده، با امید به روزی که با چشمان زیبایت این خاطرات را بخوانی و بدانی که چقدر برای ما عزیز بودی و هستی و خواهی بود،تا روزی که این خاطرات را بخوانی و بدانی که از اولین روز به وجود آمدنت چگونه با شوق منتظرت بودیم و چگونه آمدنت را به انتظار نشستیم و برایت دعا کردیم...تا روزی که بدانی ما،یعنی مامان آرزو و بابا محمود،همیشه عاشقانه دوستت داشیم و تا بینهایت دوستت خواهیم داشت و برای سعادتت دعا میکنیم ...

هیراد پسرم،توی این لحظه ای که دارم این پست رو واست میزارم تو دقیقا بیست و پنج هفته داری و ما همگی لحظه شماری میکنیم واسه دیدنت،پسرم چند تا پست اول وبلاگت تاریخش قبل از افتتاح وبلاگت هست چون من همه مناسبتها و همه لحظات گذشته رو در تاریخ خودش اینجا واست گذاشتم تا بدونی هر مطلب مربوط به چه زمانیه.امروز پنج شنبه 25 بهمن 1398 ساعت6 و نیم بعد از ظهره واین اولین پستی هست که توی وبلاگت واست می نویسم واسه همین دوست دارم این پست ثابت وبلاگت باشه.امیدوارم این وبلاگ پر بشه از خاطرات و لحظات قشنگ از به ثمر رسیدنت. پسرم اینا رو واست مینویسم تا وقتی بزرگ شدی از خوندن خاطرات کودکیت لذت ببری و ببینی مامان و بابا و خواهر کوچولوت از داشتنت چقدر خوشحال بودند و خودت با دستای قشنگت ادامه شون بدی.پسرکم زندگی کن و از لحظه لحظه کودکی ت لذت ببر .من و بابایی هم همه ی تلاشمون رو واسه ساختن قشنگترین دوران برای تو و خواهر قشنگت می کنیم،از خدای مهربون شاکرم به خاطر خوشبختی و آرامشی که داریم و ازش میخوام خودش حافظمون باشه و همیشه شاد و خوشحال باشی.